از زمان ترور اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی جنبش اسلامی حماس در تهران، گمانهزنیها پیرامون اهداف رژیم اسرائیل از این اقدام تروریستی، نحوه پاسخ ایران و آینده تنشها در منطقه بالا گرفته است.
ترور یک شخصیت سیاسی که برای حضور در مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید کشورمان به تهران سفر کرده بود، آنهم در قلب پایتخت ایران، عبور رژیم اسرائیل از همه خطوط قرمز بود؛ عبوری که مقامات این رژیم از تبعات آن غافل و بی اطلاع نبودند، اما واقعیت این است که شرایط جنگ غزه برای آنها به گونهای پیش رفته که به یک عملیات پر طمطراق با تبعات گسترده نیاز داشتند.
در رابطه با چرایی انجام این ترور و اهداف و نیات نتانیاهو از طراحی آن دلایل بسیاری مطرح شده است؛ نخستین دیدگاه از منظر سیاستهای منطقهای این است که ترور هنیه یک عملیات خرابکارانه تروریستی بوده که هدف آن فرافکنی بحرانهای انسانی شکل گرفته در غزه، افزایش تنش در منطقه و کشیدن پای ایران به یک جنگ مستقیم است. مقامات اسرائیل بر اساس تجربه عملیات وعده صادق مطمئن بودند که ایران به این ترور واکنش نشان خواهد داد و با پاسخ مجدد اسرائیل و شروع یک جنگ، پای آمریکا نیز به این مهلکه باز خواهد شد و به این ترتیب ایران و آمریکا مستقیماً درگیر جنگ خواهند شد. در مقطع کنونی جنگ منطقه ای به نفع نتانیاهو است؛ زیرا وضعیت اسفناک انسانی در نوار غزه را به حاشیه می برد، موضوع آتش بس دایمی و طرح دو دولتی را متوقف می کند و از طرف دیگر تشنج بین ایران و آمریکا باعث شکست احتمالی دموکراتها و پیروزی احتمالی ترامپ میگردد؛ امری که به شدت منافع آتی اسرائیل را تأمین خواهد کرد.
از سوی دیگر، زمانبندی این ترور که دقیقا در روز تحلیف رئیس جمهور جدید ایران صورت گرفت، نشان می دهد مقامات اسرائیل از رویکرد دولت پزشکیان در عرصه سیاست خارجی که می تواند به رفع بسیاری از تنشها بین ایران و کشورهای غربی منجر شود، نگرانند و بنابراین، کوشیدند با انجام این ترور و ایجاد شرایط تنش و جنگ در منطقه، چشم انداز هر تحولی در سیاست خارجی ایران را تضعیف کرده و راه را بر پیشرفت و بهبود اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران در عرصه داخلی، منطقه ای و جهانی ببندد.
توافق گروههای فلسطینی در چین و پادرمیانی مقامات این کشور برای شکل دادن به یک دولت وحدت ملی در سرزمینهای فلسطینی و آماده سازی شرایط برای اجرای طرح دو دولتی از دیگر دلایلی بود که سبب شد مقامات رژیم اسرائیل به فکر آشوبی کردن شرایط منطقه بیفتند و جلوی تحرکات میانجیگرایانه قدرتهای بزرگ جهانی که منافع فلسطینیها را نیز مد نظر دارند، بگیرند.
اما نکته مهمتر در طراحی این ترور که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده، بحران هویت و مشروعیت رژیم اسرائیل پس از حمله به نوار غزه است؛ یکی از راهبردهای اساسی مقامات اسرائیل برای جلب حمایتها و کمکهای بین المللی، ارائه تصویری دموکراتیک و صلح طلب از این رژیم، مظلوم نمایی و نمایش در تهدید و فشار بودن اسرائیل و یهودیان و بی پناه بودن آنها در برابر تهدیدات خارجی بوده است. اما با گذشت بیش از 10 ماه از جنگ غزه، حملات بی وقفه این رژیم به مکانهای غیر نظامی و تحمیل گرسنگی، تشنگی و آوارگی به مردم این باریکه و محروم کردن آنها از حداقلهای حقوق بشر، دیگر هیچ جایی برای راهبرد سنتی مقامات این رژیم برای مظلوم نمایی و روتوش کردن اقداماتشان باقی نگذاشته است.
افکار عمومی کشورهای غربی و حتی مردم آمریکا که به طور سنتی حامی اسرائیل در مقابل گروههای فلسطینی بودند، حال با مشاهده هر روزه رنج و عداب مردم غزه در رسانه ها، از اقدامات اسرائیل ابراز انزجار می کنند و روزی نیست که شاهد تظاهراتی ضد اسرائیلی در یکی از کشورهای غربی و شرقی دوست و متحد اسرائیل نباشیم. هر چند مقامات این کشورها و نیز سازمانهای بین المللی تلاش کرده اند انتقادات نرمی نسبت به اسرائیل داشته باشند و به اصطلاح آبروی متحد سنتی خود را حفظ کنند، اما ملتها اساساً این ملاحظات را ندارند، بی پرده به انتقاد از اسرائیل و اقدامات آن در غزه میپردازند و در قالب تظاهرات مختلف، اعتراض و مخالفت خود را با جنایات اسرائیل ابراز می کنند. اوج این نمایش مردمی را در زمان سفر اخیر نتانیاهو به آمریکا و سخنرانی وی در کنگره شاهد بودیم. در زمانی که بسیاری از نمایندگان آمریکا برای نتانیاهو کفهای ممتد می زدند و رویکرد ضد بشری وی علیه مردم فلسطین را تأیید می کردند، در بیرون از کنگره، مردم آمریکا علیه نتانیاهو و سیاستهایش در غزه شعار می دادند.
این شرایط برای نتانیاهو تازگی داشت و زنگهای خطر را برای وی به صدا درآورد؛ قرار بود اسرائیل همیشه آن دولت مقتدر و مظلوم خاورمیانه با وجهه ای مثبت باشد و ایران و متحدانش قدرتهای اهریمنی که باید با آنها مقابله کرد؛ اما واقعیتی که در سفر نتانیاهو عیان شد، این بود که جنگ غزه دیدگاه مردم جهان نسبت به اسرائیل را تغییر داده است. در این شرایط رژیم اسرائیل به یک اقدام انقلابی نیاز داشت تا ورق را برگرداند، اسرائیل را به جایگاه مظلوم و دولت همیشه در تهدید و ایران را به دولت یاغی و نیازمند مهار تبدیل کند.
سیاست غیرمسئولانه کشورهای غربی و سازمان ملل در جریان حمله تروریستی اسرائیل به بخش کنسولی ساختمان سفارت ایران در دمشق و اینکه هیچ اقدام تنبیهی علیه اسرائیل مانند محکومیت دیپلماتیک، توقف کمک تسلیحاتی یا وضع تحریمهای اقتصادی علیه این رژیم خاطی انجام ندادند، سبب شد تا مقامات اسرائیل به این جمع بندی برسند که دست آنها برای انجام هر اقدامی که بتواند صحنه بازی را تغییر بدهد باز است. تحلیل آنها نیز درست بود؛ باز هم به روال سابق نه محکومیتی برای این رژیم در کار بود و نه تحریمی و این تنها جمهوری اسلامی ایران است که به خویشتن داری و عدم توسعه تنشها دعوت می شود!
در یک جمع بندی می توان گفت فرسایشی شدن جنگ غزه، عدم دستیابی مقامات رژیم اسرائیل به اهدافشان در این جنگ و نیز بی اعتبار شدن آنها در اثر اقدامات غیر انسانی در جنگ غزه در کنار تحولات سیاسی مثبت در ایران و افزایش احتمال بهبود روابط خارجی ایران با کشورهای مختلف مقامات رژیم اسرائیل را تشویق کرد تا با انجام این ترور، سرعت تحولاتی که بر ضدشان بود را کاهش و جمهوری اسلامی ایران را به سمت اقدامات تهاجمی و پرهزینه سوق دهند. در چنین شرایطی به نظر می رسد بهترین پاسخ ایران مقابله به مثل است؛ اگر رژیم اسرائیل هنوز مسئولیت ترور هنیه را نپذیرفته تا زیر بار تبعات آن فرار کند، جمهوری اسلامی ایران نیز دقیقاً باید همین اقدام را انجام دهد. به ویژه که ایران در زمینه ریز پرنده ها، تسلیحات هوشمند و کنترل از راه دور پیشرفتهای خوبی داشته و حال زمان آن رسیده که توانمندیهای خود در این زمینه را نیز نشان دهد. در عصر هوش مصنوعی، بازدارندگی دیگر تنها با حملات موشکی حاصل نمی شود و تلافی ایران می تواند اشکال مبتکرانه، کم هزینه و البته درس آموز متنوعی داشته باشد.